کردستان| ماجرای خواندنی شهیدی که شهادتش را در خواب دید
![کردستان| ماجرای خواندنی شهیدی که شهادتش را در خواب دید](/files/fa/news/1398/12/21/236626_235.jpg)
به گزارش خبرگزاری رسا، شهید ابراهیم احمدزاده هجدهم مهرماه سال 1304 در روستای سارداب از توابع بخش آرمرده این شهرستان دیده به جهان گشود، پدرش احمد و مادرش نازدار نام داشت؛ وی در سن 7 سالگی به مدرسه رفت و دوره ابتدایی را با موفقیت گذراند اما بهدلیل نبود امکانات تحصیلی از تحصیل دست کشید و وارد بازار کار شد و به شغل خیاطی روی آورد. پس از مدتی ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو دختر و دو پسر بود.
اگر خصوصیان بارز این شیهد گرانقدر را توصیف کرده «ادب و متانت» او در صدر خواهد بود، شهید احمدزاده بسیار با ادب و متین بود و چهره جذاب و مظلومی داشت، سادگی و صمیمیت را میشد از سیمایش احساس کرد؛ لحظهای از یاد شهادت غافل نمیشد و شهید شدن را مونس خود میدانست.
مادر این شهید بزرگوار ماجرای شهید شدن فرزندش را اینگونه توصیف کرده که یک روز صبح به همراه همسر و فرزندانم تصمیم گرفتیم به صحرا برویم، ابراهیم از ساعت 6 صبح که بیدار شده بود حالت عجیبی داشت و به فکر فرو رفته بود، جسمش پیش ما اما فکرش جای دیگر بود.
پیش او رفتم و از او پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است؟ بعد از چند لحظه گفت چیزی نیست. از آنجا که خصوصیاتش را میشناختم و میدانستم که حتماٌ چیز مهمی هست که فکر او را اینگونه به خود مشغول کرده، مجدد از او پرسیدم و این بار در جوابم گفت که شب گذشته پیر مردی با ریش بلند و بالهای سفید به خوابم آمد و پیشانیام را بوسید و مژده شهید شدن به من داد.
بعد از تعریف خوابش من هم منقلب شده بودم و با هم در این باره زیاد صحبت کردیم اما ابراهیم شهادت را سعادتی بیهمتا و این خواب را نشانهای برای شهید شدنش میدانست؛ بعد از مدت کوتاهی به حالت عادی برگشت و خوشحالتر از همیشه وسایل مورد نیاز را جمع کردیم و به طرف صحرا راه افتادیم.
مدت کمی بعد از آنروز بر اثر بمباران هوایی رژیم بعثی عراق فرزندم به شهادت رسید و خوابش تحقق پیدا کرد.
گفتنی است؛ شهید ابراهیم احمدزاده نوزدهم اسفندماه سال 1363 در خیابان بیمارستان شهرستان بانه بر اثر بمباران رژیم بعثی عراق و اصابت ترکش راکد به درجه رفیع شهادت نائل شد./1350/د102/ب1